۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه

بخشی از سخنان محسن کدیور به نقل از سایت ایرانیان uk

آقاي خامنه اي با حركت اخيرش در شطرنج سياسي ايران كاري كرده است كه در نظر اول به نفع او بايد تمام شود اما در واقع امر خدمتي بزرگ به همهء ماست و اگر در تصحيح آن نكوشد بي ترديد به كيش و مات شدن خود او منجر خواهد شد. به بيان ديگر، وضع حاضر وضع برنده براي همه ماست چه او به همين حركت ادامه دهد و چه به ناچار به تصحيح آن تصميم بگيرد. مدل سادهء ماجرا اين است: براي درگير كردن بيشترين مردم با مساله خودكامگي در نظام رهبري ايران چندين سال است كه روشنفكران و فعالان مختلف تلاش كرده اند. موفقيت نظام در مشي پنهانكارانه اش بوده است و حفظ ظاهر. يعني با همهء قوا تلاش كرده است چهره اش تخريب نشود. در اين سال ها تمام ترورها و اعدام ها و زندان ها انجام شده اما باعث بي آبرويي براي نظام در يك سطح فراگير داخلي نشده است. حتي ماجراي ميكونوس در خارج و يا بر ملا شدن قتل هاي زنجيره اي در داخل نتوانست نگاه عموم مردم را متوجه كانون اصلي يعني آقاي خامنه اي كند. زنداني شدن اكبر گنجي، مشهورترين و صريح ‌اللهجه‌ترين منتقد آقاي خامنه اي، و نوشته هاي جسورانهء او در نقد نظام سلطاني هم نتوانست همدردي و همفكري وسيعي در داخل برانگيزد. ماجراي ترور سعيد حجاريان هم طوري مديريت شد كه به جايي نرسيد و به قول داخلي ها جمع شد. در اين سال ها تنها ماجراي 18 تير بود كه به نوعي همدردي عمومي را با خود داشت. اما آن هم در شكل محدود در تهران و يكي چند شهر ديگر و در محيط هاي دانشجويي حركت اخير آقاي خامنه اي اما، همزمان، بزرگترين حركت او در بيست سال اخير و پردامنه ترين آن از نظر تاثير و حساس كردن مردم بوده است. اين شكل و محتواي كاملاً تازه اي ايجاد كرده است كه محاسبهء پيامدهاي آن بي ترديد از عهدهء او و طراحان سياست هايش خارج است. اين حساس شدن عمومي به رفتار آقاي خامنه اي بزرگترين خدمت حركت اخير او به همهء منتقدان و مخالفان او به عنوان رهبر يك نظام شبه سلطاني است. در خبرهايي كه اين روزها خبرگزاري هاي سپاه و دولت مي نويسند نكته هاي باريكي هست. يكي از آنها اين است كه ديدم نوشته اند ديگر كسي نمي تواند به اسم پيروي از امام خميني آراي ضد نظام بياورد و اين رابطه با انتخابات اخير قطع شده است. از نظر من معناي اين حرف خيلي روشن است: آقاي خامنه اي اكنون، پس از بيست سال، احساس مي كند به آن اعتماد به نفسي كه لازم داشته رسيده است. او تمام اين بيست سال را زير سايهء آيت الله خميني زندگي كرده است و بايد از زير آن سايه در مي آمده است. به همين ترتيب او بايد خود را از شر كساني كه در دستگاه آيت الله خميني محبوب و مقرب بودند نجات مي داد. هم آن سايهء سنگين و هم اين مقربان رهبر پيشين مانع حركت آزادانه و دلبخواه او بوده اند. بيست سال طول كشيد تا او توانست با انواع طراحي ها و حيله ها جايگاه مقربان دورهء اول انقلاب را تضعيف كند يا آنها را بكلي از صحنه خارج كند و، به هر حال، به آنها بفهماند كه حرف اصلي و نهايي را او مي زند. آقاي خامنه اي نسل تازه اي از مديران دست دوم و مياني را تربيت كرد كه در چند سال اخير به پست هاي مهم رسيدند. گرايش اصلي بين آنها هم اين است كه معمم و روحاني نباشند تا هيچيك نتوانند با او در سياست و مديريت و رهبري دست به تنافس بزنند. آقاي خامنه اي، كه از روز اول رهبري اش، به دليل مرجع نبودن و آيت الله نبودن، داراي ضعف بود تلاش كرده است در اين بيست سال آدم هاي خود را تربيت كند. به نظر من حتي گرايش او به مداحان به جاي عالمان اسلامي هم ناشي از همين ضعف است. او رهبر مطلق مداحان است كه فرسنگ ها از نظر سواد با او فاصله دارند؛ اما با عالمان اسلامي كه بسياري همسطح او يا از او برترند طبعاً نمي تواند دم از برتري و رهبري بزند. به همين دليل، آقاي خامنه اي كه خود زماني به طبقهء روشنفكر و اهل قلم تعلق داشت ناچار شد گروه هاي كم سوادتر و عوام تر و مطيع تري را دور خود جمع كند و به آنها بها بدهد. گرچه دور و بر او آدم هاي با هوش و تيز هم هستند اما بدنهء مديران او چيزي در رديف آقاي احمدي نژادند. سبب علاقهء او به احمدي نژاد هم همين است. در واقع بايد گفت او احمدي-نژادگرا ست. براي همين، در نظام او مي توان احمدي-نژاديسم را همچون اصل فكري و گزينشي تشخيص داد. به بيان ديگر، هم از نظر شعور اجتماعي، هم از نظر عقايد ديني و هم از باب گفتار سياسي احمدي نژاد نمونه تيپيك اين گرايش است. آقاي خامنه اي حتماً خواب هاي عجيبي ديده است. خود را در حصن حصين يك رهبري بيست ساله مي بيند كه ظاهراً هيچ گزندي متوجه آن نيست... اما او، درست در همين زمان، در حالي كه همهء مهره هاي خود را چيده است و همهء آنها را زير فرمان دارد و خود را براي بازي بزرگ آماده كرده است، بزرگترين خطاي خود را مي كند كه بزرگترين خدمت است به همهء ما كه نظام سلطاني-احمدي-نژاديستي او را بر نمي‌تابيم. او كه مي توانست باز هم در پس پرده بماند و با برگ شوراي نگهبان و وزارت كشور و حتي مجمع تشخيص مصلحت نظام بازي كند، يكباره بي پروا، و با اتكاء به آن اعتماد به نفس بازيافته از پس سال ها، به ميدان آمد و با تمام قوا پشت سر احمدي نژاد و محصولي و تقلب بزرگ ايستاد تا، به خيال خود، كار را تمام كند يا امتياز تمام شدن كار را به خود اختصاص دهد و براي اولين بار اين وسوسه را بيازمايد كه وقتي او مي گويد نه همه بگويند تسليم هستيم. اما اين وسوسه كار دست او داده است. او مردم را، همهء مردمي را كه به نظام اعتماد كردند، مساله دار كرده است. حجم باور نكردني بالاي 80 درصد مشاركت به معناي تاييد نظام نيست به معناي آلوده شدن 80 درصد از مردم به بي اعتمادي به نظام است. الان همه مردم، حتي بيشتر كساني كه راي شان احمدي نژاد بوده است، بسادگي حس مي كنند كه خطاي آشكاري اتفاق افتاده است و انگشت اتهام را متوجه دولت مي كنند و، از همه بدتر، براي اولين بار انگشت اتهام را متوجه رهبري مي كنند كه بي آنكه اجازه دهد روال قانوني طي شود تمام قد پشت احمدي نژاد ايستاد و انتخابات را تاييد كرد. فرستادن پليس ضد شورش هم براي ساكت كردن مردم حساس-شده و مساله-دار-شده خطاي بعدي اوست كه باز هم خدمت است به ما. مردمي كه ديديد وقتي پليس را دستگير مي كنند با او مهربان مي شوند - كه او هم فرزندي از فرزندان ما و برادري از برادران ما است. اين رفتار، پليس را خلع سلاح مي كند. وانگهي «مگر ما چه خواستيم؟» مردم مي پرسند؛ «ما خواستيم راي مان با امانت خوانده شود و به نتايج اش گردن گذاشته شود. در واقع در داخل يك پيمان اجتماعي كه مورد قبول نظام هم بود عمل كرديم. جواب ما از طرف رهبر عادل و ولي امر مسلمين چه بود؟ تقلب و نقض عهد و پيمان و فرستادن پليس به خيابان و دستگيري آدم هاي صالح مملكت مان و، در يك كلام، تلاش براي كودتا»؛ براي راندن همين مردمي كه از بام تا شام از او دم مي زند؛ مردمي كه مشاركت 40 ميليوني آنها را مي خواهد اما راي آنها را بر نمي تابد. خيلي خيلي طبيعي است كه مردم حساس شوند. ذهن عمومي بسيار ساده توانسته است بين دو حركت راي دادن و تقلب كردن به نتيجه برسد كه «پس نظام دروغ مي گويد، نظام خودكامه است، نظام مردم فريب است». همين ها كافي است كه چيزي بر بساط آقاي خامنه اي نگذارد. اين علم حضوري اكنون همه گير شده است. كاري كه هزاران روشنفكر و فعال سياسي سال ها تلاش مي كردند انجام دهند حال انجام شده است. من ترديد ندارم كه در چنين وضعي پيروزي از مردم است. آقاي خامنه اي ناچار به عقب نشيني و پيدا كردن راه حل مياني است. ناچار است اعتبار از دست رفتهء خود را به نحوي به دست آورد و گرنه اين پايان كار او ست. او تمام اين سال ها كوشيد با مردم روبرو نشود. حالا شده است. خودكرده را تدبير چيست؟

۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

متن پرسش و پاسخ کدیور و حسینعلی منتظری

پرسش‌های کدیور و پاسخ‌های مهم آیت‌الله منتظری - جمعه
محسن کدیور ۵ سؤال برای آیت‌الله منتظری فرستاده و از او چند حکم شرعی-سیاسی پرسیده و
جواب گرفته است. خود کدیور ابتدا توضیح داده و بعد متن سؤال و جواب را آورده که من کل متنش را عیناً می‌آورم. به نظرم آیت‌الله منتظری حرف‌های مهمی زده که قاعدتاً در چند روز و هفته آینده بیش‌تر به آن‌ها ارجاع داده خواهد شد. خود کدیور این حکم‌های آیت‌الله منتظری را در تداوم حکم‌های آخوند خراسانی علیه محمدعلی شاه قاجار و یت‌الله خمینی علیه محمدرضا پهلوی دانسته است. بیت آخر را هم دریابید: محسن کدیور ضمن تبریک میلاد امام علی (ع) در 13 رجب، پنج پرسش شرعی را به عنوان «پرسشهای مردم رشید و مظلوم ایران از پیشوایان دینیشان» با استاد خود در میان نهاد.کدیور درپرسش اول ازحکم تصدی مناصب خدمات عمومی پس از از دست رفتن شرائط الزامی از قبیل عدالت، امانتداری و برخورداری از رأی اکثریت پرسیده است. فقیه عالیقدر پاسخ داده است : از بین رفتن شرائط مذکور که شرعا و عقلا در صحت و مشروعیت اصل تولیت و تصدی امور عامه جامعه دخیل است خود بخود و بدون حاجت به عزل موجب سقوط قهری ولایت و تصدی امر اجتماعی و عدم نفوذ احکام صادره از سوی آن متولی و متصدی می گردد.در پاسخ به سؤال از وظیفه شرعی مردم در قبال چنین متصدیانی، این عالم مجاهد نوشته است تصدی چنین افرادی هیچگونه مشروعیتی ندارد و چنانچه به زور یا فریب و تقلب بر آن منصب بمانند مردم باید عدم مشروعیت و مقبولیت آنها را در نزد خود و برکناری آنان را از آن منصب با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر و انتخاب مفیدترین و کم هزینه ترین راه ممکن ابراز داشته و بخواهند.در پرسش سوم ارتباط ارتکاب «یازده گناه کبیره» با «ملکۀ عدالت» مطرح شده است. آیت الله العظمی منتظری ارتکاب همه این معاصی یا اصرار بر برخی از آنها را از بارزترین و گویاترین شواهد فقدان ملکه عدالت و از مصادیق آشکار ظلم و بی عدالتی دانسته است.کدیور در پرسش چهارم پرسیده است آیا تمسک به جملاتی از قبیل «حفظ نظام از اوجب واجبات است» می تواند مجوز تجاوز به حقوق مشروع مردم و زیرپانهادن ضوابط اخلاقی و محکمات شرعی باشد؟ استاد در پاسخ خود تصریح کرده است که با کارهای ظالمانه و خلاف اسلام نمی توان نظام اسلامی را حفظ یا تقویت نمود.به فتوای آیت الله العظمی منتظری آمر و متصدی و مباشر اعترافات و مصاحبه های ساختگی تلویزیونی - با زور و شکنجه و تهدید - گناهکار و مجرمند و شرعا و قانونا مستحق تعزیر خواهند بود.این فقیه متأله در پاسخ به پرسش پنجم کدیوراز علائم شرعی «ولایت جائر» مرقوم داشته است: جور، مخالفت عمدی با احکام شرع و موازین عقل و میثاقهای ملی است که در قالب قانون درآمده باشد و کسی که متولی امور جامعه است و بدین گونه مخالفت می ورزد جائر و و لایتش جائرانه است ، و تشخیص چنین ولایتی در درجه اول بر عهده خواص جامعه یعنی عالمان دین آشنا و مستقل از حاکمیت و اندیشمندان جامعه و حقوقدانان و آگاهان از قوانین می باشد و در درجه دوم بر عهده عموم مردم است.فتاوای فوق العاده مهم آیت الله العظمی منتظری در تداوم فتوای تاریخی آخوند ملا محمد کاظم خراسانی در نهضت مشروطه علیه استبداد محمدعلی شاه قاجار و فتوای مرحوم آیت الله العظمی خمینی در جریان انقلاب اسلامی بر علیه دیکتاتوری محمد رضا شاه پهلوی است. این بیانیه مهمترین حکم صادره از سوی مراجع دینی قم درباره تخلفات مسئولان حکومتی پس از انقلاب اسلامی ایران ارزیابی می شود.با توجه به نیاز این پرسش و پاسخهای فنی به شرح و بسط و تفصیل، شرح این فتاوای پرارزش استاد به زودی از سوی شاگرد منتشر خواهد شد.* * *متن کامل این پرسش و پاسخ تاریخی به شرح ذیل است:پاسخ‏هاى فقهى - سياسى حضرت آيت‏اللّه العظمى منتظرىبه پرسش‏هاى حجةالاسلام والمسلمين دكتر محسن كديور(بسم اللّه الرحمن الرحيم)محضر مبارك فقيه متأله، علامه مجاهد، شيخنا الاستاد، آيت‏اللّه العظمى منتظرى دام‏ظلهسلام عليكمميلاد مسعود مولاى متقيان، امام مظلومان، اسوه عدالت‏جويان و سرور آزادى‏خواهان على‏بن ابى‏طالب(عليه الاف التحيةوالسلام) را به آن عالم ربانى تبريك و تهنيت عرض مى‏كنم. اين عيد سعيد را در شرايطى برگزار مى‏كنيم كه دهها پيرو آن امام همام‏در اعتراض مسالمت‏آميز به حق‏كشى‏هاى حكومت ايران، شهيد و صدها نفر مجروح و هزاران نفر بازداشت و زندانى شده‏اند. تأسف‏بار آن‏كه اين همه تجاوز به حقوق مشروع مردم به نام اسلام و تشيّع صورت گرفته است. سوگوارانه از نام سبز على(ع) خرج مى‏كنندو به راه سياه معاويه مى‏روند.از محضر شما آموخته‏ام كه اشاعه معارف قرآنى، تعاليم نبوى و احكام اهل بيت بهترين راهكار مبارزه با ظلم و جور در هرشرايطى است. اينك به مقتضاى حال و براى روشن نگاه داشتن كورسوى <اميد> در دلهاى پاك نسل جوانى كه از متوليان رسمى به نام‏اسلام قساوت ديده، به نام تشيّع خرافات شنيده، و روح و روانشان از اين همه دروغ و ريا و خيانت در امانت زخمى و خسته است،به در خانه‏اى آمده است كه خانه اميد ملت مظلوم ايران است و ياد مجاهدت‏ها و دفاع جانانه شما از حقوق به تاراج رفته ملت -به‏ويژه در 13 رجب سال 1376 و بيش از پنج سال حبس خانگى متعاقب آن - هرگز از حافظه تاريخيش محو نمى‏شود. بر اين شاگردكوچك خود منّت بگذاريد و با پاسخ به اين پرسشهاى شرعى در اين ظلمت‏كده روزنى به نور بگشاييد. اين پرسشها، پرسشهاى مردم‏رشيد و مظلوم ايران از پيشوايان دينى‏شان است.از اين‏كه با صرف وقت گران‏بهاى خود - علاوه بر اين‏كه به شكوفايى فقه <عدالت محور> اهل بيت(ع) يارى كرده از سقوط آن درورطه فقه اشعرى < امنيت محور > توجيه‏گر ظلم ممانعت مى‏كنيد - براى مؤمنان تشنه حق در اين شرايط خطير ارائه طريق مى‏فرماييد،صميمانه سپاسگزارم. اميدوارم اين شاگرد كوچكتان را در اين كنج غربت از دعاى خير فراموش نفرماييد.عزّت عالى مستدام بادمحسن كديور14 تير 1388---------------------------------سؤال 1 - تصدّى مناصبى كه بر اساس قانون لازم‏الرّعايه - شرط ضمن عقد خدمت كليه متصديان خدمات عمومى - مشروطبه شرايطى الزامى از قبيل عدالت، امانتدارى، تدبير و برخوردارى از رأى اكثريت مردم است، پس از سقوط شرايط و احرازمكرّر صفات متضادّ به نحو شياع و در حد اطمينان قريب به يقين، چه حكمى دارد؟< بسم اللّه الرحمن الرحيم >< وسيعلم الذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون >جناب مستطاب حجةالاسلام والمسلمين آقاى دكتر محسن كديور دامت بركاتهپس از سلام و تحيّت و تبريك متقابل. پاسخ تفصيلى سؤالات جنابعالى فرصت بيشترى مى‏طلبد، ولى اجمالاً به پاسخ‏هايى اشاره‏مى‏شود:ج 1 - از بين رفتن هريك از شرايط مذكور در سؤال كه شرعاً و عقلاً در صحت و مشروعيت اصل توليت و تصدى امور عامه‏جامعه دخيل است خود به خود و بدون حاجت به عزل، موجب سقوط قهرى ولايت و تصدى امر اجتماعى و عدم نفوذ احكام‏صادره از سوى آن متولى و متصدى مى‏گردد، و اما شرايطى غير از آن شرايط كه شرعاً و عقلاً در صحت و مشروعيت اصل توليت وتصدى آن امور معتبر نيست ولى طرفين يعنى متولى و متصدى و مردمى كه او متولى و متصدى كار آنها گرديده بر آن ميثاق بسته وتعهد نموده‏اند تخلف از اين‏گونه شرايط موجب خيار تخلف شرط شده و مردم مى‏توانند متصدى و متولّى را به‏واسطه تخلف از شرطاز منصبش عزل نمايند. ولى سقوط عدالت، امانتدارى يا برخوردارى از رأى اكثريت و تأييد مستمر از ناحيه آنان كه از شروطمشروعيت توليت و زمامدارى است موجب مى‏شود كه پس از سقوط آنها، اصولى مانند حمل بر صحت و اصالت برائت درباره‏كارهاى متصدى در امور جامعه كه فاقد شرط گرديده جارى نشود، بلكه وى بايد براى اثبات عدم تخلف از شرع و قانون و احقاق‏حقوق مردم و بقاء بيعت اكثريت مردم با او، بيّنه‏اى معتبر و دليلى معقول براى مردم بياورد و آنان را راضى كند. و در موارد اختلاف‏در پيشگاه داورى آزاد، عادل و بى‏طرف و كاملاً مستقل از حاكميت ادعاى خود را به اثبات رساند. و داورى هر نهادى كه زير نفوذ ياوابسته به او باشد شرعاً و عقلاً حجت نمى‏باشد.سؤال 2 - وظيفه شرعى مردم در قبال چنين متصديانى - كه عليرغم امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر مكرّر ناصحان و مشفقان براعمال خلاف شرع خود اصرار دارند - چيست؟ج 2 - همانگونه كه گفته شد متصديانى كه شرعاً و عقلاً توليت و تصدى امر اجتماعى را از دست داده‏اند خود به خود از مقام خودمعزولند و تصدى آنان هيچگونه مشروعيتى ندارد و چنانچه به زور يا فريب و تقلب بر آن منصب بمانند مردم بايد عدم مشروعيت ومقبوليت آنها را در نزد خود و بركنارى آنان از آن منصب را با رعايت مراتب امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر و حفظ ترتيب < الاسهل‏فالاسهل والانفع فالانفع > و انتخاب مفيدترين و كم هزينه‏ترين راه ممكن ابراز داشته و بخواهند.بديهى است كه اين وظيفه‏اى همگانى‏مى‏باشد كه هر كس را اعم از خواص و عوام جامعه به اندازه آگاهى و توانايى كه دارد فرامى‏خواند و كسى نمى‏تواند به بهانه‏اى ازعمل به آن شانه خالى كند و خواص جامعه كه از همه به شرع و قانون آگاهتر و تواناترند و از نفوذ كلمه و اعتبار بيشترى برخوردارندمسئوليتى خطيرتر دارند و بايد با اتحاد و همفكرى و ايجاد احزاب و تشكيلات و تجمعات خصوصى و عمومى به ديگران‏اطلاع‏رسانى كرده و راه چاره را به آنها بنمايانند. مولى اميرالمؤمنين(ع) در وصيّت آخرشان فرمودند: < لا تتركوا الامر بالمعروف‏والنهى عن المنكر فيولّى عليكم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم > ( نهج‏البلاغه نامه 47) حاكميّت و تسلط اشرار نتيجه طبيعى ترك‏امربه‏معروف و نهى‏از منكر است، زيرا آنان از فرصت‏ها سوء استفاده مى‏كنند.سؤال 3 - آيا ارتكاب معاصى كبيره ذيل و اصرار بر آنها به سلب < ملكه عدالت > و تحقق < ملكه جور > منجر مى‏شود يا خير؟الف - آمريّت و تسبيب در قتل نفوس محترمه.ب - آمريّت و تسبيب اقوى از مباشرت در ارعاب و اخافه مسلحانه و ضرب و جرح مردم بيگناه در شوارع.ج - ممانعت قهرآمز از اقامه فريضه امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر و نصيحت به ائمه مسلمين از طريق انسداد كليه مجارى‏عقلانى و مشروع اعتراض مسالمت‏آميز.د - سلب آزادى و حبس آمران بالمعروف و ناهيان عن‏المنكر و ناصحان و اعمال فشار براى گرفتن اقرار بر امور خلاف‏واقع از آنها.ه - ممانعت از اطلاع‏رسانى و سانسور اخبار كه مقدمه واجب انجام فريضه امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر و نصيحت به ائمه‏مسلمين است.و - افترا به معترضان خواهان اجراى عدالت مبنى بر اين‏كه < هر كه با متصديان امور مخالف است مزدور اجنبى و جاسوس‏خارجى است>ز - كذب و شهادت دروغ و گزارشهاى خلاف واقع در امور مرتبط با حق‏الناس.ح خيانت در امانت ملى.ط - استبداد به رأى و بى اعتناى به نصيحت ناصحان و تذكر عالمان.ى - ممانعت از تصرّف مالكان شرعى در مِلك مُشاع سرنوشت ملى.ك - وهن اسلام و شَين مذهب از طريق ارائه چهره‏اى بسيار خشن، غيرمعقول، متجاوز، خرافى و استبدادى از اسلام و تشيّع‏در جهان.ج 3 - ارتكاب همه معاصى نامبرده يا اصرار بر برخى از آنها از بارزترين و گوياترين شواهد فقدان ملكه عدالت و از مصاديق‏آشكار ظلم و بى‏عدالتى است. به‏راستى اگر اين‏گونه معاصى موجب فسق و خروج آشكار از عدالت در نگاه عموم نباشد پس چه‏معصيتى است كه انجام آن گواه ستم و بى‏عدالتى در انظار همگان است؟! و روشن است كه هرگونه معصيتى به‏ويژه چنان معاصى‏نامبرده در صورتى كه در قالب دين، عدالت، قانون انجام گيرد مفسده‏اى افزون دارد و بيشتر موجب خروج از عدالت شده و داراى‏مجازات دنيوى و اخروى شديدترى خواهد بود، زيرا اين‏گونه ارتكاب معصيت علاوه بر مفسده خود معصيت مفسده فريبكارى ومفسده تخريب چهره دين، عدالت و قانون را نيز دربر دارد.و در مواردى كه كارهايى به نظر متصديان حاكميت، عادلانه و مشروع و به نظر عده زيادى از مردم، نامشروع و مصداق فسق وظلم و تضييع حقوق مى‏باشد، بايد نظر و قضاوت داوران عادل و بى‏طرف و مرضىّ‏الطرفين ملاك قرار گيرد.سؤال 4 - آيا تمسك به جملاتى از قبيل < حفظ نظام از اوجب واجبات است > مجوّز تجاوز به حقوق مشروع مردم و زيرپانهادن بسيارى از ضوابط اخلاقى و محكمات شرعى از قبيل صداقت و امانتدارى است؟ آيا به بهانه حفظ < مصلحت نظام > مى‏توان از اجراى اصل اصيل < عدالت > - كه صفت مميّز فقه سياسى تشيّع در طول تاريخ بوده است - صرف‏نظر كرد؟ اگر برخى‏متصديان، مصلحت نظام را با مصلحت شخصى خود اشتباه گرفته باشند و بر تشخيص خطاى خود اصرار كنند، وظيفه شرعى‏مؤمنان چيست؟ج 4 - حفظ نظام به خودى خود نه موضوعيت دارد و نه وجوب آن وجوب نفسى مى‏باشد؛ به‏ويژه اگر مقصود از »نظام« شخص‏باشد. نظامى كه گفته مى‏شود: »حفظ آن از اوجب واجبات است« نظامى است كه طريق و مقدمه و بر پا كننده عدل و اجراء فرائض‏شرعى و مقبولات عقلى باشد و وجوب حفظ آن هم تنها وجوب مقدمى خواهد بود. بنابراين با توجه به اين نكته، تمسك به جمله»حفظ نظام از اوجب واجبات است« به هدف توجيه و صحه‏گذارى بر امور متصديان و كارگزاران و عدالت‏نمايى كار آنان براى‏ديگران در حقيقت تمسك به عام در شبهه مصداقيه و ميان دعوا نرخ تعيين كردن و تنها به قاضى رفتن است؛ كه اگر چنين تمسكى ازروى ناآگاهى باشد بايد طبق مراتب امربه‏معروف و نهى‏ازمنكر با آن معامله نمود. از طرف ديگر بديهى است كه با كارهاى ظالمانه وخلاف اسلام نمى‏توان نظام اسلامى را حفظ يا تقويت نمود، زيرا اصل نياز به نظام براى اجراى عدالت و حفظ حقوق، و در يك كلمه‏اجراى احكام اسلامى است؛ پس چگونه متصور است با ظلم و جور و كارهاى خلاف اسلام، نظام عادلانه و اسلامى را حفظ وتقويت نمود؟ حاكميتى كه بر اساس چماق و ظلم و تجاوز به حقوق ديگران و تصرف غاصبانه و تغيير در آراء آنان و كشتن و بستن وبازداشت و شكنجه‏هاى قرون‏وسطى و استالينى و ايجاد خفقان و سانسور روزنامه‏ها و اخلال در وسائل ارتباطى و زندانى كردن‏عقلاء و نخبگان جامعه به بهانه‏هاى واهى و تحميل اعتراف به امور خلاف واقع به‏ويژه در زندان نزد شرع و عقل و عقلاء جهان‏محكوم و بى‏ارزش است، و بر حسب اخبار معتبره وارده از اهل بيت عصمت و طهارت ( ع ) اقرار و اعتراف در زندان يك ذرّه اعتبارشرعى و قانونى ندارد و نمى‏تواند ملاك حكم باشد. (وسائل، كتاب الاقرار، باب 4 و ابواب حدالسرقة، باب 7)مردم رشيد ايران نيز از حقيقت اين اعترافات كه نمونه‏هاى آنها در تاريخ حكومت‏هاى فاشيستى و كمونيستى ثبت است كاملاً آگاه‏مى‏باشند و مى‏دانند اين اعترافات و مصاحبه‏هاى ساختگى تلويزيونى با زور و شكنجه و تهديد در جهت پنهان نمودن ظلمها وبى‏عدالتى‏ها و تحريف چهره اعتراضات مسالمت‏آميز و قانونى مردم، از فرزندان به بند كشيده آنان گرفته مى‏شود. و مسئولين مربوطه‏بدانند كه آمر و متصدى و مباشر گرفتن اين‏گونه اعترافات و مصاحبه‏هاى دروغ گناه‏كار و مجرمند و شرعاً و قانوناً مستحق تعزيرخواهند بود. كشور متعلق به مردم است نه مال من و شما، و تصميم از ناحيه آنان مى‏باشد، و متصديان امور خدمتگزار مردم مى‏باشند.مردم بايد بتوانند با تجمعات آزادانه و تبليغات كتبى و شفاهى از حقوق خويش دفاع كنند، شاه هنگامى صداى انقلاب مردم را شنيدكه ديگر دير شده بود. اميد است متصديان امور نگذارند به آنجا برسد، بلكه هرچه زودتر در برابر خواسته‏هاى ملت خويش انعطاف‏پيدا كنند، جلو ضرر را از هرجا بگيريم به نفع خواهد بود.سؤال 5 - امارات شرعى < ولايتِ جائر > چيست و علماى اعلام ( اعلى اللّه كلمتهم ) و نيز مكلفان در قبال بروز آن چه‏وظيفه‏اى دارند؟ج 5 - جور، مخالفت عمدى با احكام شرع و موازين عقل و ميثاق‏هاى ملى است كه در قالب قانون درآمده باشد و كسى كه متولى‏امور جامعه است و بدين‏گونه مخالفت مى‏ورزد جائر و ولايتش جائرانه است و تشخيص چنين ولايتى در درجه اول بر عهده خواص‏جامعه يعنى عالمان دين‏آشنا و مستقل از حاكميّت و انديشمندان جامعه و حقوقدانان و آگاهان از قوانين مى‏باشد كه هم به احكام وموازين عقل و قوانين حاكم آشنايند و هم با قرائن و شواهد اطمينان‏آور به مخالفت عمدى با آنها پى‏برده و مى‏توانند آن را مستدل‏كنند. مشروط بر اين‏كه از هرگونه نفوذ حاكميّت و ملاحظات خطى و سياسى آزاد و مستقل باشند. و در درجه دوم بر عهده عموم‏مردم است كه به اندازه آگاهى خود از آن احكام و قوانين و با مرتكزات دينى و عقلى خود و رودر رويى مستقيم با موضوعات ومشكلات دينى، فرهنگى، اقتصادى، سياسى، مخالفت عمدى حاكمان را با شرع و قانون لمس كرده و احساس نمايند.بالاخره به طور اجمال عدالت يا بى عدالتى حاكمان امرى ملموس در جامعه و آثار آن نمايان است، و چهره در نقاب ندارد. و هركس به هر مقدار آگاهى و توان در مقابل بى‏عدالتى‏ها و تضييع حقوق مردم مسئوليت دارد و بايد ديگران را هم آگاه كرده و هم بادرنظر گرفتن شرايط موجود و حفظ مراتب امربه‏معروف و نهى از منكر راهكار ارائه دهد چون نمى‏شود و نمى‏توان باور كرد كه‏انسانى عدالتخواه باشد ولى در راه آن گامى برندارد يا هراس داشته يا خود و ديگران را با تسويل و آراستن كوتاهى خود يا تسويف وامروز و فردا كردن و يا به بهانه نداشتن قدرت سرگرم كند. ترس از مخلوق شرك باللّه العظيم است و تسويل و تسويف هم ضلال واضلال. سيره اولياى معصومين(ع) نيز تلاش در راه عدالت اجتماعى بود و اگر آنها تنها به امور فردى اسلام همت و اكتفاء داشتند اين‏همه ظلم و ستم بر آنان و به بند و حصار كشيدن و تحت مراقبت قراردادن و در نهايت به شهادت رساندن آنان براى چه بود؟! خداونداز عالمان به خصوص عالمان دين ميثاقى غليظ گرفته كه در مقابل ظلم سكوت نكنند < اخذاللّه على العلماء ان لا يقارّوا على كظّة ظالم‏و لا سغب مظلوم > (نهج البلاغه / خطبه 3). البته عمل به اين ميثاق همانگونه كه ثوابى عظيم دارد هزينه‏اى سخت هم خواهد داشت.( أحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون. و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن اللّه الذين صدقوا وليعلمن الكاذبين)(عنكبوت / 2 و 3)به هوس راست نيايد به تمنّى نشوداندر اين راه بسى خون جگر بايد خوردان شاء اللّه موفق باشيد17 رجب 1430 - 19/4/1388قم المقدسة - حسينعلى منتظرى
برگرفته از :http:// bahmanagha.blogspot.com