۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

فریبکاران بزرگ تاریخ!شیعیان و نکبت الله ها!و سوال اساسی ما!

همانطور که میدانیم طبق نظر تشییع امامت مقامیست که از جانب خداوند و بوسیله پیامبر اسلام وضع گردیده بطوریکه جانشینان پیامبر به امر خداوند تعیین گردیده و یکی پس از دیگری عهده دار مسولیت راهبری و راهنمایی جامعه اسلامی گردیده اند.
سوال اساسی که در این زمینه مطرح می گردد اینست:"که اگر خداوند متعال برای پیامبر اسلام جانشینی تعیین کرده بود(چراکه شیعه معتقد است که مقام امامت از جانب خداوند تعیین گردیده و به پیامبر ابلاغ گردیده است.یعنی موضوع جانشینی علی (ع) و سایر امامان تنها انتخاب پیامبر نبوده بلکه در این خصوص خداوند تلویحاً و تصریحاً دستورات و نشانه های برای تایید این انتخاب دارد) یقیناً منظور خاصی از این انتخاب داشته است.بطوریکه تحقق این موضوع هم از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هم اینکه لازمه تکامل دعوت پیامبراسلام می باشد.بنابراین موضوع ساده ای نیست،که خداوند شخصاً دست به این انتخاب و انتصاب زده است!اگر فرض را براین قرار دهیم که منظور خاصی مد نظر بوده (که میتوان برای این قصد و نیت خداوند استقرار هرچه درست تر و صحیح تر فرامین الهی دین اسلام در زمین متصور شد) پس می بایست شرایط تحقق آن نیز مهیا می گردید.و با توجه به اینکه خداوند متعال علیم و خبیر است و به تمام امور آگاه می باشد و کار عبث و بیهوده و لغو از او سر نمی زند و هیچ تر وخشکی نیست که قبلاً در لوح محفوظ او ثبت نشده باشد.هیچ برگی نیست که بی اجازه او از درختی فروافتد.هیچکس جز بفرمان او به دنیا نمی آید و جز به فرمان او نمی میرد.هر عزتی هست از اوست و هر ذلتی نیز از اوست.هرکس رستگار شود او رستگارش کرده و هرکس هم به گمراهی رود او گمراهش کرده.هرکس مسلمان شود به خواست او مسلمان شده و هرکس که کافر بماند بخاطر این است که خود خداوند او را کافر خواسته است.یقیناً کار عبث و بیهوده از چنین خدایی سر نخواهد زد و یقیناً این خداوند قادر و متعال میدانسته که علیرغم تصمیم او به جانشینی حضرت علی(ع) و سایر ائمه این امر محقق نمی گردد.سوال اینجاست پس چرا خداوند (و به تبع او پیامبرش به واسطه اتصال به منبع وحی) علیرغم علم و آگاهی بر این موضوع باز هم دست به چنین انتخاب و انتصابی زده بدون اینکه اسباب و لوازم تحقق آن را فراهم آورد؟اگر فرض را بر این بگذاریم که خداوند و پیامبر بر این باور بوده اند که مردم و مسلمانان به این تصمیم خداوندی گردن نهاده و علی و اولادش پس از پیامبر به خلافت و امامت می رسند با توجه به وقایع تاریخی کار از بیخ و بن دچار مشکل میشود! و خدایی که وعده اش به تحقق نپیوسته و یکبار اشتباه نموده! چه بسا در موارد دیگر هم دست به انتخاب نادرست و خطا زده باشد!می بینید موضوع بسیار ساده است! خداوند تصمیم گرفته که بعد از حضرت محمد(ص) علی و اولادش به امامت و جانشینی و خلافت پیامبر برسند.اما این موضوع تحقق نیافته!یعنی برخلاف تمامی اوصافی از قدر قدرتی و فاعل مایشاء بودن خداوند که در قرآن از آن ذکری به میان آمده!باز این خواسته و نیت چند اعرابی و بنده کمترین اوست که تحقق یافته است! با عنایت به اینکه نام تمامی این امامان از اولین تا آخرین آنها در حدیثی( منسوب به پیامبر به نام جابر عبداله انصاری) ذکر گردیده و مطمح نظر از ذکر آن،خلافت و امامت ایشان بوده!با این اوصاف آنچه که مایه شگفتی است اینست که علیرغم آگاهی پیامبر به امور غیب و به پیروی از آن آگاهی ایشان از این موضوع که امکان به خلافت رسیدن علی و اولادش پس از ایشان در حد صفر است!بازهم ایشان سیاهه ای حاوی نام جانشینان خود منتشر کرده(نقض غرض!!)در اینجا شبهاتی مطرح میشود مثلاً آیا خداوند از آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد بیخبر بوده؟یا پیش بینی خداوند اینطور بوده که این اتفاق خواهد افتاد و علی به خلافت میرسد!در هردو صورت خدا جایگاه متعالیش را از دست داده و یا به یک خدای گزافه گو تقلیل می یابد و یا به خدایی بی تدبیر نزول اجلال می نماید!اگر اصل را بر صحت حدیث جابر قرار دهیم بطوریکه در آن ذکر گردیده امام دوازدهم مهدی (آخرین امام) از دیدگان پنهان شده و غایب از دیدگان می گردد نتیجه دیگری که از این حدیث گرفته میشود علاوه بر موارد فوق این نیز می تواند باشد که خداوند از ابتدا میدانسته که علی بخلافت نمی رسد(بازهم نقض غرض!) با این حال دست به انتخاب زده تا زمینه امکانی و ایجابی وجود و ظهور آخرین امام را فراهم آورد و از طرفی گناه این نافرمانی همچنان بر گردن جانشینان غاصب!پیامبر بماند .وآنگهی اگر این اتفاق نمی افتاد و علی و اولادش به خلافت می رسیدند حدیث جابر (و به تبع آن قول پیامبر و خداوند) کذب و دروغ گردیده و دیگر امام دوازدهم غایب از نظر نمی شد.به سخن دیگر تقدیر الهی چنین بوده و خواست خداوندی این اتفاقات را رقم زده است(نقض غرض!).و کمترین نتیجه ای که از این موضوع میتوان گرفت اینکه ابوبکر و عمر و عثمان اسباب اراده خداوندی بوده و شخصاً هیچ گناه و قصوری متوجه ایشان نیست.و تناقض بزرگی که در این مورد آشکار میشود راه و روش خداوندی است که از طرفی لیست جانشینان برای خلافت و امامت را اعلام میدارد از طرفی طوری برنامه ریزی می کند و اسباب و علل را فراهم می آورد که این انتخاب و انتصاب به وقوع نپیوندد!!و کارها در جهت کاملاً عکس خواست خودش پیش برود!مگر نه اینکه از ابتدا قصد خداوند این بوده که پس از پیامبر علی و اولادش نسل اندر نسل تا امام دوازدهم به امامت و خلافت برسند؟تنها نتیجه منطقی و خردمندانه ای که از قصد اعلام لیست جانشینان پیامبر میتوان گرفت وقوع آن می باشد و لاغیر!البته این حرف و حدیثها مادامی درست و صحیح است که قائل به انتخاب خداوند و وجود و وجوب اصل امامت باشیم!
موضوع را از طریق برهان خلف بررسی می کنیم.فرض کنیم که قضیه سقیفه به وقوع نمی پیوست و مطابق خواست و آرزوی شیعه مبتنی بر انتخاب علی(ع) و اولادش به جانشینی پیامبر پس از رحلت پیامبر، علی و اولادش به جانشینی ایشان می رسیدند و به حکم اینکه علی نیز انسان بوده روزی خلافت و امامت ایشان به پایان می رسید و امامت به امام بعدی نقل مکان می نمود و همچنین است تا نوبت به امام دوازدهم مهدی (ع) می رسید.آیا ایشان پس از انجام ماموریت و اتمام دوره امامت و پیشوایی امت اسلام می بایست مادام العمر زنده بماند؟ برای این امر نهایتی وجود نداشته و ایشان تا آخرالزمان امام باقی می ماند!؟ و یا نه!!!یقیناً ایشان هم پس از مدتی به حکم آیه "کل نفس ذائقه الموت" می بایست دار فانی را وداع گفته و جان به جان آفرین تسلیم نماید؟.حالا که خواست خداوندی به وقوع پیوسته و علی و اولادش یکی پس از دیگری تا مهدی (ع)بخلافت رسیده اند و وظیفه الهی خویش را به نحو احسن و کمال انجام داده اند (سوال بزرگ وکلیدی اینست که) پس از ایشان تکلیف جامعه اسلامی چه می شد؟اگر فرض را بر این قرار دهیم که جامعه اسلامی در مدت زمامداری این 12 تن به اوج شکوفایی و حد متصور تعالی خویش می رسید و تمامی دستورات الهی در آن مو به مو و نکته به نکته اجرا می شد و آنچه که خواسته و آرزوی پیامبر و خداوند تعالی می بود به تحقق می پیوست و استحکام می یافت و نسلهایی برگزیده و کاملاً ایدآل شکل می گرفتند که از هر حیث بی مانند و مثال بودند آیا باز هم به وجود امام نیازی بود؟!آیا بحکم این حدیث! که در هیچ زمانی زمین از حجت خداوند خالی نمی ماند بازهم واجب بود که امامی در میان امت حضور داشته باشد؟آیا همچنان این حدیث صحیح و درست بود؟(از این فرض می توان به صحیح نبودن این حدیث پی برد!) یا نه پس از آن به حکم ضرورت اختیار جامعه اسلامی به مسلمانان داده می شد تا خود به تمشیت امور خود بپردازند!و از میان خود حاکمان صالح و واجد شرایط تعیین شده از سوی شرع مقدس انتخاب نمایند؟!
اگر کمی تفکر کنیم و تمامی عقاید شیعه را بر فرض بپذیرم و فرض را بر وقوع آن بگذاریم می بینیم که در آخر به بن بست رسیده و تازه به شرایط فعلی و کنونی می رسیم!!.چرا که با تکیه به آیات عدیده موجود در قرآن در خصوص فراموشکار بودن نوع انسان و راحت طلب بودن انسانها و ظلوم و جهول بودن او پس از مدتی راه و روش این امامان نیز دستخوش تغییراتی می گردید {همانطور که در خصوص بانی و بنیان گذار شرع اسلام این اتفاق افتاد بطوریکه هریک از مذاهب به چندین فرقه تقسیم شدند از شیعه4 امامی-7 امامی -12 امامی و... گرفته تا سنی حنبلی- شافعی و...)} .و پس از گذشت سالیان دراز چون هر مکتب و دین دیگر تحریفات و تغییراتی در دین اسلام پدیدار می شد. و اصولاً هیچ تعهد و تضمینی در خصوص وفادار ماندن جامعه پس از گذشت سالیان دراز به راه و روشی آن بزرگواران وجود ندارد و اصولاً پذیرفتنی و خردمندانه نیست!
خلاصه و نتیجه این مبحث این است که چه علی و اولادش به خلافت و امامت می رسیدند چه مطابق اتفاقات تاریخی این موضوع پیش می رفت نهایتاً تغییر آنچنانی در سرنوشت جامعه اسلامی بوجود نمی آمد جان کلام ضعف ساختاری در اندیشه های دینی وجود دارد و مسئله اصلی این نیست که چه کسی این احکام را اجرا می کند بلکه گره اصلی خود این احکام و قوانین است!کما اینکه در زمان کنونی تجربه اداره حکومت و مملکت را بر اساس اعتقادات اسلامی و بخصوص تشیع را نظاره گر هستیم و می بینیم که اصولاً دین و مذهب توانایی پاسخگویی به نیازهای فعلی انسان را ندارد و تنها راهی که امتحان خود را پس داده و جوامع متمدن و پیشرفته را بوجود آورده دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم است نه حکومت خدا بر مردم!البته این بدین معنی نیست که این شیوه اداره جامعه خالی از اشکال است.اما تنها شیوه ای که تاکنون به ذهن بشر رسیده و بکار گرفته شده و نتیجه بخش بوده این روش است.و در آینده ممکن است نظریه یا روش بهتر و جامعتری نیز کشف گردد. دقیقاً چون نیازهای جوامع انسانی مدام در حال تغییر است بازنگری در شیوه اداره جامعه نیز خردمندانه و منطقی است.و در دموکراسی نظام و قاعده ای برای ایجاد این تغییرات در قوانین لحاظ گردیده است در حالیکه الگوی ارائه شده از جانب ادیان و مذاهب فاقد این مقدار انعطاف لازم و ضروری برای ایجاد تغییرات اساسی و بنیادی می باشد و در عوض دارای احکام وقوانین دائمی و لا تغییر است که پس از مدتی جامعه را به رکود کشانده و در بهترین حالت مجبور به ارتجاع و بازگشت به زمان گذشته می کند.کاری که در جامعه کنونی ایران به روشنی میتوان آن را نظاره کرد!در حالیکه زمان تغییر کرده و به فراخور آن نیازهای انسان نیز دچار تغییر گشته و در نتیجه به قوانین و مقررات جدیدی احتیاج دارد.و هیچ قلب تنگ و جزم اندیشی برای همیشه ماندگار نیست

اندر حکایت روزه داری!(بقول صادق هدایت زوزه داری!)

رسم روزه داري در نزد اعراب جزيره العرب سابقه اي قديمي و ماقبل از اسلام داشته است.چنانکه به روايت مورخان اسلامي عبدالمطلب جد محمد سالي يکبار براي عبادت "الله" که قبيله قريش متولي معبد او بودند انزوا مي گزيد و در اين مدت روزه مي گرفت.
ولي در زمان ظهور اسلام سابقه مهم ديگري نيز در اين زمينه وجود داشت و آن روزه يکماه "مانويان" در هرسال بود که به يادبود زندان و مرگ ماني گرفته مي شد.و با روز مقدس "به ما" معادل روز فطر مسلمانان ،پايان مي يافت.اين روزه که همزمان با عيد پاک مسيحيان بود در ماه فروردين برگزار مي شد.
در نخستين سال هجرت به مدينه ،محمد روز دهم محرم را که يک روز مذهبي قديمي معادل با دهم "تشرين"يهوديان بود براي روزه تعيين کرد.اندکي بعد از آن تمام ماه عبادت کليميان "ماه کيپور" را ماه روزه داري مسلمانان مقرر داشت.ولي بعد از قطع رابطه با يهوديان مدينه و تغيير قبله مسلمانان از بيت المقدس به مکه ،اين ماه عبادت به ماه "رمضان" تغيير يافت.
بسياري از محققان اين قانون روزه داري ماه رمضان را نشاني از اين دانسته اند که شارع اسلام از وضع جغرافيايي و اقليمي مناطقي از جهان که در آنها گاهي طول روز از بيست ساعت بيشتر است و در مناطقي نيز حتي خورشيد غروب نمي کند ،بي خبر بوده است!گولد تسيهر در اشاره بدين مشکل مي پرسد "آيا مي بايد فرض کرد که اين مقررات مربوط به همه جهانيان ميشود يا نه،مربوط به ساکنان شبه جزيره عربستان؟"زيرا که محتوي آنها اختصاصاً مناطق گرم آفتابي اين شبه جزيره و مسائل روزمره صحرانشينان آن را در بر مي گيرد و هيچ محلي در آن براي ساکنان مناطق سردسير و غير آفتابي کره زمين که ممکن است مسلمان شوند! منظور نشده است!
طبق آيه 179 بقره گرفتن روزه بر مسلمانان واجب شده"اي کساني که ايمان آورده ايد روزه گرفتن بر شما نوشته شد(واجب شد)همانگونه که بر کساني پيش از شما نوشته شد(واجب شد)"
واضح است که منظور قران از "کساني پيش از شما" پيروان اديان يهود و مسيحيت است.ولي در تورات دستور صريحي براي روزه گرفتن وجود ندارد.چهل روز روزه داري موسي و ايليا نيز بطور اتفاقي بدون دستور يهوه و خارق عادت بوده است.يهودي ها در مواقع ظهور مصيبت عام ،روزه غير مرسوم مي گيرند.تنها روزه شرعي و دستوري تورات يوم "کيپور" (روزه کفاره) است يهودي ها در پايان عيد کرناها که مطابق با ماه سپتامبر و اکتبر است براي اظهار ندامت و طلب بخشش گناهان در روز "کفاره" بمدت 24 ساعت روزه مي گيرند.البته روزه هاي غير دستوري موقتي ديگري نيز براي يادبود خرابي معبد اورشليم و امثال آن مرسوم است.
در دين عيسي نيز کوچکترين دستوري و يا اشاره اي به لزوم و حتمي بودن روزه ديده نمي شود.مسيحيان حتي روزه کفاره نيز نمي گيرند!
مسيح در خصوص روزه مي گويد"روزه عملي است که آدمي بايد در دل خود انجام دهد نه اينکه بر سبيل عادات و تشريفات روزه بگيرد"
دين زرتشت سومين ديني است که قرآن ان را دين برحق و صاحب کتاب آسماني مي خواند.در دين زرتشت نيز نه تنها مطلبي بر وجوب روزه گرفتن وجود ندارد!بلکه بر عکس زرتشت پيروان خود را از امساک در غذا خوردن منع مي کند و مي گويد:"کسي که چيزي نمي خورد نيروي کافي براي انجام کارهاي سنگين و مقدس ندارد"
دستور قرآن تنها متکي بر همان عادات و سنتي بوده که قبل از ظهور اسلام در عربستان و بخصوص در بين قريش و حنفا متداول بوده که ريشه اين سنت نيز متاثر از آداب و رسوم مانويان بوده .در اين دوره رسم متفکران و بزرگان عرب بر اين بود که مدتي از سال را به عبادت و تقرب خدا(الله بت بزرگ )مشغول ميشدند.عبدالمطلب نيز از کساني بود که سالي يک ماه در غار حرا معتکف مي شد.مورخين علاوه بر او از "ورقه بن نوفل" و "اميه بن مغيره" نيز نام مي برند.يعقوبي مورخ مشهور در جلد دوم کتاب خود مي نويسد:عبدالمطلب در زمان جاهليت؟!سنت هايي داشت که در اسلام تثبيت شده مانند:"حرام دانستن مسکرات-زنا-حد زدن زنا کار-تحريم ازدواج با محارم-جلوگيري از سرزده وارد شدن به منزل –عريان طواف کعبه کردن-4 ماه حرام-مباهله کردن .."
با توج به مطالب فوق ميتوان نتيجه گرفت که برخلاف آنچه که در قرآن ذکر شده روزه در اديان رسمي گذشته جايي نداشته و ابتکار محمد بوده است و نسبت دادن اين امر به خداي حکيم غير معقول بنظر ميرسد مخصوصاً با وضعيت جغرافيايي حاکم بر زمين که اين خدا از آن بي خبر بوده!

گر بر توافتدم نظر ...

گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو

شرح دهم غم دلم، نکته به نکته مو به مو


می رود از فراق تو، خون دل از دو دیده ام

دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو



از پی دیدن رخت، همچون صبا فتاده ام

خانه به خانه، در به در، کوچه به کوچه، کو به کو


دور دهان تنگ تو، عارض عنبرین خطت

غنچه به غنچه، گل به گل، لاله به لاله، جو به جو



مهر تو را دل حزین، بافته بر قماش جان

پرده به پرده، نخ به نخ، تار به تار، پود به پود


در دل خویش طاهره، گشت و نیافت جز تو را

صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده، تو به تو

ترانه مرا ببوس!

متن کامل این ترانه به این شرح است:
مرا ببوس، مرا ببوس
برای آخرين بار، تو را خدا نگهدار که مي روم به سوی سرنوشت
بهار ما گذشته، گذشته ها گذشته، منم به جستجوی سرنوشت
در ميان توفان هم پيمان با قايقران ها
گذشته از جان بايد بگذشت از توفان ها
به نيمه شب ها دارم با يارم پيمان ها
که بر فروزم آتش ها در کوهستان ها
شب سيه سفر کنم، ز تيره ره گذر کنم
نگرتو ای گل من، سرشک غم بدامن، برای من ميفکن
دختر زيبا امشب بر تو مهمانم، در پيش تو مي مانم، تا سر بگذاری بر سر من
دختر زيبا از برق نگاه تو، اشگ بي گناه تو، روشن گردد يک
امشب من
ستاره مرد سپيده دم، به رسم يک اشاره، نهاده ديده برهم،
ميان پرنيان غنوده بود.
در آخرين نگاهش نگاه بي گناهش، سرود واپسين سروده بود.
بين که من از اين پس دل در راه ديگر دارم.
به راه ديگر شوری ديگر در سر دارم
به صبح روشن بايد از آن دل بردارم، که عهد خونين با صبحی
روشن تر دارم... ها
مراببوس
اين بوسه وداع
بوی خون می دهد

نقش ایران در آیین های توحیدی!!؟

جهان ماوراء الطبیعه در مذاهب توحیدی بر ضوابط مشترکی متکی است:1- بقای روح آدمیان در دنیای دیگر2- رستاخیز مردگان در روی زمین بنام قیامت3- سنجش ثواب و گناهان این جهانی آنان در ترازوی حساب و پاداش آنها بصورت زندگی ابدی در بهشت یا دوزخ!
در طول قرون متمادی مسیحیان بر مبنای "کتاب مقدس" بر این اعتقاد بودند که این واقعیت آسمانی از راه تورات به موسی ابلاغ شده است و مسلمانان عقیده داشتند که همین واقعیت نظیر آنچه بر موسی و عیسی وحی شده بود بر پیامبر اسلام نیز وحی شده است.
با اینهمه واقعیت سوال برانگیز دیگری در همین راستا وجود داشت که علیرغم همه بحث ها و جدل های مذهبی و علیرغم تمام سرکوبگری ها و اختناقها و تکفیرها و قتل عام های دیوان های تفتیش عقاید،از اواسط قرن 18 مسیحی به بعد، نخست از جانب متفکران معدودی و سپس از سوی محققان و صاحبنظرانی بسیار فراوانتری مورد تذکر و بررسی قرار گرفت و این سوال این بود:" که اگر همه این اصول از آغاز بصورت واقعیتهای ابدی و الهی بر پیامبران قوم یهود اعلام(وحی) شده بود چگونه است که در هیچ یک از کتابهای پنچگانه اصیل عهد عتیق یعنی قدیمی ترین و معتبرترین بخش آن که اختصاصاً "تورات" نام دارد نه تنها به هیچ یک از این اصول اشاره ای نشده است، یعنی در آنها نه از ابدیت روح سخنی به میان آمده نه از وجود دنیای پس از مرگ ،نه از رستاخیز و روز حساب ،نه از بهشت و دوزخ ،نه از شیطان و ملائکه !بلکه درست در جهت عکس آن همواره تایید و تاکید شده است که گناهان قوم یهود منحصراً در همین دنیا کیفر می بیند و در صورت لزوم نسل های بعدی گناهکاران جواب گناهان پدران و پدر بزرگانشان را خواهند داد ولو آنکه خود مسولیتی در آنها نداشته باشند:"کسی که از یهوه پیروی کند از عمر دراز و زندگی مرفه برخوردار خواهد بود و کسی که بنده خوبی برای او نباشد زندگی کوتاه و آکنده از ذلت دارد و مرگ زودرس کیفری از جانب خدا است که نصیب بدکاران میشود(مزامیر 18 و 27 ،کتاب ایوب باب 7)تکلیف انسان پس از مرگ بکلی نامعلوم است(مزمور 39ام ،5،مزمور نودم ،10) وجود شیطان و ملائکه چنان ناشناخته است که وقتی که تورات حکایت از آن می کند که آدم و حوا در بهشت میوه ممنوعه را خورده و از بهشت رانده شده اند،آنکه آنان را بدین کار اغوا می کند شیطان نیست!مار است:".. ومار از همه حیوانات صحرا که خدا ساخته بود هوشیارتر بود و به حوا گفت که خدا از آن جهت شما را از خوردن میوه این درخت منع کرده است ...(سفر پیدایش باب سوم 5-1) و خداوند به مار گفت:چونکه اینکار را کردی از همه حیوانات صحرا ملعون تر خواهی بود و بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد!(سفر پیدایش باب سوم 14)
بیش از 2 قرن پیش ولتر در اشاره به نوشته تورات در مورد انتقام جویی خدا از پسران بابت گناه پدرانشان نوشت که انتقامجویی خداوند از 4 پشت فرزندان بابت گناه پدران و پدر بزرگان و اجداد سوم و چهارمشان به روشنی نشان میدهد که یهودیان در ادوار اولیه تاریخ و مذهب خود از فرضیه بقای روح و دنیای دیگر و کیفر آنجهانی گناهان بی اطلاع بوده اند و اصولاً تصوری از جهان دیگر و بهشت و دوزخ بدان مفهومی که ما امروزه برای همه اینها قائلیم نداشته اند زیرا در هیج جای تورات اشاره ای به جهنم یا بقای روح یا کیفر و پاداش پس از مرگ نشده است و بجای آن تنها از مجازات های وحشتناکی صحبت شده که قانوگذار با بی خبری مطلق خود از احتمال وجود دنیایی دیگر، برای همین دنیای موجود به عقلش می رسیده است!
برای روشن شدن توضیحات بعدی باید تذکر داده شود که تاریخ باستانی قوم یهود به دو بخش مجزا تقسیم میشود که بخش اول شامل آغاز تاریخ یهود تا دوران اسارت در بابل در سال 587 پیش از میلاد مسیح توسط بخت النصر و دوران پس از اسارت از سال 539 پیش از میلاد مسیح می باشد که در این سال امپراتوری بابل بدست کورش پارسی منقرض گردید و کورش پادشاه هخامنشی فرمان آزادی همه اقوام اسیر منجمله اسیران یهودی و بازگشت آنان را به کشورهایشان صادر کرد.و از این تاریخ سرزمین فلسطین که جزو امپراتوری بابل بود ضمیمه امپراتوری هخامنشی گشته و در طول 200 سالی که فلسطین زیر نظر حکومت مستقیم ایران قرار داشت قوم یهود آشنایی بیشتری با معتقدات رایج در امپراتوری هخامنشی پیدا نمودند.
آنچه که از بررسی تحقیقات گسترده در این خصوص بدست می آید این است که تقریباً همه برداشت های ماوراء الطبیعه تورات و بدنبال آن دو کتاب توحیدی دیگر انجیل و قرآن در زمینه بقای روح و جهان دیگر و سنجش اعمال آدمیان در روز رستاخیز و کیفر و پاداش آنان در بهشت و دوزخ و نیز درباره شیطان یا ملائکه مستقیماً از فرجام شناسی مزدایی ایران دوران هخامنشی در سالهایی که سرزمین فلسطین بخشی از شاهنشاهی پارس بود وارد تورات شده است و به همین دلیل تنها از قرن ششم پیش از میلاد مسیح به بعد است که از برداشت های مربوط به شیطان و ملائکه و بهشت و دوزخ در "کتاب مقدس" نشانی میتوان یافت چنانکه نام شیطان (اهریمن ) برای نخستین بار در تورات در کتاب ایوب دیده میشود که در سده 5 قبل از میلاد نوشته شده است(باب اول ،6) و بنام های جبرییل و میکاییل برای نخستین بار در کتاب دانیال اشاره شده است(باب هشتم ،16-باب نهم ،21-باب دهم ،13 و باب دوازدهم ،1)که آنهم در سده 3 قبل از میلاد نگاشته شده است!اشاره انجیل به هفت فرشته ای که تخت خداوند را در میان گرفته اند (مکاشفه یوحنا باب اول،4) و اشاره قرآن به هشت ملکی که عرش پروردگار را بر دوش دارند(الحاقه،17)انعکاس آشکاری از این گفته گاتاها است که:"اهورامزدا بر تخت زرین خود نشسته است که هفت امشاسپندان آنرا در میان دارند(گاتاها سی ام،9-یشت بیست و یکم ،4-وندیداد فصل نوزدهم 33 و 36)
نخستین اشاره به رستاخیز مردگان و روز حساب در تورات در کتاب اشعیای نبی (باب بیست و ششم،19) و کتاب مکابیان (باب هفتم 9،14) می توان یافت که هر دوی آنها در همان دوران هخامنشیان نوشته شده است و در این باره در متون اوستایی آمده است :"در آن روز کارهای خوب و بد هرکس مورد رسیدگی عادلانه و دقیق قرار خواهد گرفت." (دینکرت سوم،فصل بیست و پنجم ،209،312 –بندهشن،سی ام ،9-6 ،داتستان دینیک ،باب بیست و سوم) "و ترازوی حساب ذره ای به سود یا زیان کسی بالا یا پایین برده نخواهد شد نه برای نیکان و نه برای بدان نه برای شاهان نه برای گدایان."(مینوک خرد،کتاب دوم،110) و در همین مورد در قرآن آمده است"...و در آن روز اعمال هرکس در ترازو سنجیده خواهد شد ،و ترازو به اندازه دانه خردلی به سود یا به زیان کسی سنگین نخواهد شد."(انبیاء 47)
زیگموند فروید در بررسی جامع خود درباره آیین یهود بر همین واقعیت اختصاصاً تاکید می کند که در معتقدات اولیه یهودی موضوع بقای روح بکلی ناشناخته بود و این پندارها پس از تماس با آیین پارسی در آن راه یافت.
فون گال خاورشناس آلمانی آغاز قرن حاضر مترجم تورات و مفسر سرشناس عهد عتیق و اوستا،در کتاب تحقیقی معروف خود بنام Basileia ton theon (چاپ بن 1926) می نویسد:نه تنها اعتقاد به رستاخیز بلکه عقیده به بقای روح و دوزخی و بهشتی بودن در آیین یهود ریشه در آیین پارسی دارد.آنچه اصول و معتقدات خشک یهودیان را در دوران پس از اسارت بابلی آنان لطافت بخشید تاثیرات اندیشه های فرجام شناسی زرتشتی در آیین آنان بود که در نتیجه آن این آیین را گوشت و استخوان خویش شناختند در حدی که پیامبر بزرگ یهود اشعیای نبی ،"کورش پارسی" را "مسیح" و شبان یهوه خواند.اگر دین یهود در دوران پس از اسارت و تبعید بصورتی بنیادی و در جهت مثبت تحول یافت این مطلقاً مربوط به نفوذ اندیشه زرتشتی بود."
کتاب تحقیقی دیگری که در این زمینه توسط کاردینال فرانتس کونیگ اسقف اعظم کلیسای کاتولیک اتریش و یکی از بزرگترین شخصیت های کنونی جهان مسیحیت تالیف شده است حاوی بیش از یکصد اظهار نظر از محققان و تورات شناسان جهان غرب در باره تاثیرات بنیادی آیین زرتشتی در فرجام شناسی یهودی و مسیحی و اسلامی است.( F.konig:zarathustras jenesitsvorstellungen und das Alte testament چاپ وین و زوریخ 1970)
طومارهای معروف "کمران" که در اواسط قرن حاضر در کنار بحرالمیت کشف شد و قدیمی ترین اسناد مربوط به انجیل بشمار می رود نفوذ معتقدات ایرانی را در آیین یهود، بخوبی روشن می کند این نوشته ها از فرقه یهودی "اسنی" بجا مانده که ارتباط نزدیکی با فرقه دیگر بنام "فریسیان" داشتند.و این فریسیان بخلاف کاهنان سنتی یهود به رستاخیز بعد از مرگ و بقای روح و روز حساب و بهشت و دوزخ که همه آنها از منابع اوستایی بدیشان رسیده بود معتقد بودند و جهان هستی را میدان مبارزه دو عنصر خیر و شر می دانستند.حتی در کتاب "طوبیا" عهد عتیق که در زمان آنان نوشته شده بود شیطان "اشمودائی" نامیده شده که تلفظ یهودی اشمه دائو (دیو خشم) اوستا است.(تورات طوبیا،باب سوم،17و 8) در همین راستا فون گال در ارتباط با کتاب زکریا در تورات(باب چهاردهم،14)و کتاب مکاشفه یوحنا در انجیل(باب یازدهم،3 و 4) که در آنها از دو مسیح خداوند سخن رفته است که در برابر او ایستاده اند این دو را مظاهر یهودی هوشیدر و هوشیدر ماه زرتشتی مداند که با اسطوره سائو شیانس (سوشیانت،موعود)مربوط می شوند .درباره ارتباط سائو شیانس با مهدی و چینود پل با پل صراط و ارتباط مشیاگ و مشیانگ نخستین زن و مرد جهان(که بحکایت متون اوستایی توسط اهورامزدا آفریده شدند و در باغ بهشت جای گرفتند و اهورامزدا از آنان خواست که فریب اهرمن را نخورند ولی اهریمن آنان را اغوا کرد و در نتیجه از بهشت رانده شدند و بعدها نسل آدمیان از آنان پدیدار شد)با آدم و حوای تورات و قرآن ،نه تنها در قرن گذشته و قرن حاضر تحقیقات وسیعی توسط خاورشناسان برجسته چون نولدکه،مارکوارت،اشپیگل،ویندیشمن،هوسینگ،دارمستتر انجام گرفته بلکه در همان نخستین قرون دوران اسلامی نیز مورخان سرشناسی چون طبری،بیرونی،مسعودی،حمزه اصفهانی،یعقوبی،بتفصیل این موضوع را مورد بررسی قرار داده اند.
بهترین کار تحقیقی که در این باره صورت گرفته کتاب آرتور کریستین سن بنام "نمونه های نخستین انسان و پادشاه در تاریخ افسانه ای ایران" می باشد که اشاره به این دارد که در متون اولیه تورات افسانه آدم و حوا از اساطیر بابلی گرفته شده بود ولی بسیار گنگ و مبهم بود و تنها بعد از بازنویسی آن در دوران پس از اسارت بابل این افسانه با الهام گرفتن از افسانه مشیاگ و مشیانگ زرتشتی شکل امروزی خود را پیدا کرد و از این راه به انجیل و قرآن نیز راه یافت!

شعر وشاعری

من مرغ آتشم،
می سوزم از شراره این عشق سرکشم.
چون سوخت پیکرم ،
چون شعله های سرکش جانم فرونشست،
آنگاه باز از دل خاکستر ،
بار دگر تولد من ،
آغاز می شود.
و من دوباره زندگیم را،
آغاز می کنم.
پر باز می کنم.
پرواز می کنم.

نستوه شاعر ایران زمین
روانشاد"حمید مصدق"

تغییر نام ها در جمهوری اسلامی!ایران؟!

تغيير نامها ارگانها و اشخاص در جمهوری اسلامی**:
رهبر معظم انقلاب: بزرگ علی
کميته امداد امام: گداعلی
سازمان محيط زيست: سبزعلی
سازمان بهشت زهرا: عروجعلی
اداره برق: چراغعلی
سازمان آب: آبعلی
شرکت سهامی شير و فرآورداه های لبنی: شيرعلی
کميته بررسی و ارزشيابی وزارت ارشاد: نظرعلی
وزارت حج و اوقاف: قربانعلی
ستاد امر به معروف و نهی از منکر: شَرَف علی
بانک مرکزی جمهوری اسلامی: برات علی
وزارت دادگستری: انصافعلی
سازمان غله کشور: شاطرعلی
سازمان حمايت از ايتام: کَرَمعلی
کميته ازدواجهای دانشجويی: عشقعلی
محسن سازگارا: شجاععلی
فرمانده سپاه پاسداران جمهوری اسلامی: اميرعلی
شورای نگهبان: حفيظ علی
رئيس مجلس شورای اسلامی: غلامعلی (با اینکه در حال حاضر اينگونه هست اين پيشنهاد برای روسای آينده مجلس مطرح می شود.)
احمد جنتی: رئيس علی
سخنگوی قوه قضائيه: صادق علی (اين نام می تواند به صورت مشترک به تمام سخنگويان جمهوری اسلامی اطلاق شود. مثلا" بگويیند: صادقعلی وزارت خارجه پايمال شدن حقوق بشر در کشور را تکذيب کرد.)
ايران: علی آباد
شرکت ايران خودرو: ممدلی(اين نام با توجه به حضور ذهن مردم در مورد ماشين مشدی ممدلی که نه بوق دارد نه صندلی پيشنهاد گرديده است.)