۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

فریبکاران بزرگ تاریخ!شیعیان و نکبت الله ها!و سوال اساسی ما!

همانطور که میدانیم طبق نظر تشییع امامت مقامیست که از جانب خداوند و بوسیله پیامبر اسلام وضع گردیده بطوریکه جانشینان پیامبر به امر خداوند تعیین گردیده و یکی پس از دیگری عهده دار مسولیت راهبری و راهنمایی جامعه اسلامی گردیده اند.
سوال اساسی که در این زمینه مطرح می گردد اینست:"که اگر خداوند متعال برای پیامبر اسلام جانشینی تعیین کرده بود(چراکه شیعه معتقد است که مقام امامت از جانب خداوند تعیین گردیده و به پیامبر ابلاغ گردیده است.یعنی موضوع جانشینی علی (ع) و سایر امامان تنها انتخاب پیامبر نبوده بلکه در این خصوص خداوند تلویحاً و تصریحاً دستورات و نشانه های برای تایید این انتخاب دارد) یقیناً منظور خاصی از این انتخاب داشته است.بطوریکه تحقق این موضوع هم از اهمیت خاصی برخوردار بوده و هم اینکه لازمه تکامل دعوت پیامبراسلام می باشد.بنابراین موضوع ساده ای نیست،که خداوند شخصاً دست به این انتخاب و انتصاب زده است!اگر فرض را براین قرار دهیم که منظور خاصی مد نظر بوده (که میتوان برای این قصد و نیت خداوند استقرار هرچه درست تر و صحیح تر فرامین الهی دین اسلام در زمین متصور شد) پس می بایست شرایط تحقق آن نیز مهیا می گردید.و با توجه به اینکه خداوند متعال علیم و خبیر است و به تمام امور آگاه می باشد و کار عبث و بیهوده و لغو از او سر نمی زند و هیچ تر وخشکی نیست که قبلاً در لوح محفوظ او ثبت نشده باشد.هیچ برگی نیست که بی اجازه او از درختی فروافتد.هیچکس جز بفرمان او به دنیا نمی آید و جز به فرمان او نمی میرد.هر عزتی هست از اوست و هر ذلتی نیز از اوست.هرکس رستگار شود او رستگارش کرده و هرکس هم به گمراهی رود او گمراهش کرده.هرکس مسلمان شود به خواست او مسلمان شده و هرکس که کافر بماند بخاطر این است که خود خداوند او را کافر خواسته است.یقیناً کار عبث و بیهوده از چنین خدایی سر نخواهد زد و یقیناً این خداوند قادر و متعال میدانسته که علیرغم تصمیم او به جانشینی حضرت علی(ع) و سایر ائمه این امر محقق نمی گردد.سوال اینجاست پس چرا خداوند (و به تبع او پیامبرش به واسطه اتصال به منبع وحی) علیرغم علم و آگاهی بر این موضوع باز هم دست به چنین انتخاب و انتصابی زده بدون اینکه اسباب و لوازم تحقق آن را فراهم آورد؟اگر فرض را بر این بگذاریم که خداوند و پیامبر بر این باور بوده اند که مردم و مسلمانان به این تصمیم خداوندی گردن نهاده و علی و اولادش پس از پیامبر به خلافت و امامت می رسند با توجه به وقایع تاریخی کار از بیخ و بن دچار مشکل میشود! و خدایی که وعده اش به تحقق نپیوسته و یکبار اشتباه نموده! چه بسا در موارد دیگر هم دست به انتخاب نادرست و خطا زده باشد!می بینید موضوع بسیار ساده است! خداوند تصمیم گرفته که بعد از حضرت محمد(ص) علی و اولادش به امامت و جانشینی و خلافت پیامبر برسند.اما این موضوع تحقق نیافته!یعنی برخلاف تمامی اوصافی از قدر قدرتی و فاعل مایشاء بودن خداوند که در قرآن از آن ذکری به میان آمده!باز این خواسته و نیت چند اعرابی و بنده کمترین اوست که تحقق یافته است! با عنایت به اینکه نام تمامی این امامان از اولین تا آخرین آنها در حدیثی( منسوب به پیامبر به نام جابر عبداله انصاری) ذکر گردیده و مطمح نظر از ذکر آن،خلافت و امامت ایشان بوده!با این اوصاف آنچه که مایه شگفتی است اینست که علیرغم آگاهی پیامبر به امور غیب و به پیروی از آن آگاهی ایشان از این موضوع که امکان به خلافت رسیدن علی و اولادش پس از ایشان در حد صفر است!بازهم ایشان سیاهه ای حاوی نام جانشینان خود منتشر کرده(نقض غرض!!)در اینجا شبهاتی مطرح میشود مثلاً آیا خداوند از آنچه که در آینده اتفاق خواهد افتاد بیخبر بوده؟یا پیش بینی خداوند اینطور بوده که این اتفاق خواهد افتاد و علی به خلافت میرسد!در هردو صورت خدا جایگاه متعالیش را از دست داده و یا به یک خدای گزافه گو تقلیل می یابد و یا به خدایی بی تدبیر نزول اجلال می نماید!اگر اصل را بر صحت حدیث جابر قرار دهیم بطوریکه در آن ذکر گردیده امام دوازدهم مهدی (آخرین امام) از دیدگان پنهان شده و غایب از دیدگان می گردد نتیجه دیگری که از این حدیث گرفته میشود علاوه بر موارد فوق این نیز می تواند باشد که خداوند از ابتدا میدانسته که علی بخلافت نمی رسد(بازهم نقض غرض!) با این حال دست به انتخاب زده تا زمینه امکانی و ایجابی وجود و ظهور آخرین امام را فراهم آورد و از طرفی گناه این نافرمانی همچنان بر گردن جانشینان غاصب!پیامبر بماند .وآنگهی اگر این اتفاق نمی افتاد و علی و اولادش به خلافت می رسیدند حدیث جابر (و به تبع آن قول پیامبر و خداوند) کذب و دروغ گردیده و دیگر امام دوازدهم غایب از نظر نمی شد.به سخن دیگر تقدیر الهی چنین بوده و خواست خداوندی این اتفاقات را رقم زده است(نقض غرض!).و کمترین نتیجه ای که از این موضوع میتوان گرفت اینکه ابوبکر و عمر و عثمان اسباب اراده خداوندی بوده و شخصاً هیچ گناه و قصوری متوجه ایشان نیست.و تناقض بزرگی که در این مورد آشکار میشود راه و روش خداوندی است که از طرفی لیست جانشینان برای خلافت و امامت را اعلام میدارد از طرفی طوری برنامه ریزی می کند و اسباب و علل را فراهم می آورد که این انتخاب و انتصاب به وقوع نپیوندد!!و کارها در جهت کاملاً عکس خواست خودش پیش برود!مگر نه اینکه از ابتدا قصد خداوند این بوده که پس از پیامبر علی و اولادش نسل اندر نسل تا امام دوازدهم به امامت و خلافت برسند؟تنها نتیجه منطقی و خردمندانه ای که از قصد اعلام لیست جانشینان پیامبر میتوان گرفت وقوع آن می باشد و لاغیر!البته این حرف و حدیثها مادامی درست و صحیح است که قائل به انتخاب خداوند و وجود و وجوب اصل امامت باشیم!
موضوع را از طریق برهان خلف بررسی می کنیم.فرض کنیم که قضیه سقیفه به وقوع نمی پیوست و مطابق خواست و آرزوی شیعه مبتنی بر انتخاب علی(ع) و اولادش به جانشینی پیامبر پس از رحلت پیامبر، علی و اولادش به جانشینی ایشان می رسیدند و به حکم اینکه علی نیز انسان بوده روزی خلافت و امامت ایشان به پایان می رسید و امامت به امام بعدی نقل مکان می نمود و همچنین است تا نوبت به امام دوازدهم مهدی (ع) می رسید.آیا ایشان پس از انجام ماموریت و اتمام دوره امامت و پیشوایی امت اسلام می بایست مادام العمر زنده بماند؟ برای این امر نهایتی وجود نداشته و ایشان تا آخرالزمان امام باقی می ماند!؟ و یا نه!!!یقیناً ایشان هم پس از مدتی به حکم آیه "کل نفس ذائقه الموت" می بایست دار فانی را وداع گفته و جان به جان آفرین تسلیم نماید؟.حالا که خواست خداوندی به وقوع پیوسته و علی و اولادش یکی پس از دیگری تا مهدی (ع)بخلافت رسیده اند و وظیفه الهی خویش را به نحو احسن و کمال انجام داده اند (سوال بزرگ وکلیدی اینست که) پس از ایشان تکلیف جامعه اسلامی چه می شد؟اگر فرض را بر این قرار دهیم که جامعه اسلامی در مدت زمامداری این 12 تن به اوج شکوفایی و حد متصور تعالی خویش می رسید و تمامی دستورات الهی در آن مو به مو و نکته به نکته اجرا می شد و آنچه که خواسته و آرزوی پیامبر و خداوند تعالی می بود به تحقق می پیوست و استحکام می یافت و نسلهایی برگزیده و کاملاً ایدآل شکل می گرفتند که از هر حیث بی مانند و مثال بودند آیا باز هم به وجود امام نیازی بود؟!آیا بحکم این حدیث! که در هیچ زمانی زمین از حجت خداوند خالی نمی ماند بازهم واجب بود که امامی در میان امت حضور داشته باشد؟آیا همچنان این حدیث صحیح و درست بود؟(از این فرض می توان به صحیح نبودن این حدیث پی برد!) یا نه پس از آن به حکم ضرورت اختیار جامعه اسلامی به مسلمانان داده می شد تا خود به تمشیت امور خود بپردازند!و از میان خود حاکمان صالح و واجد شرایط تعیین شده از سوی شرع مقدس انتخاب نمایند؟!
اگر کمی تفکر کنیم و تمامی عقاید شیعه را بر فرض بپذیرم و فرض را بر وقوع آن بگذاریم می بینیم که در آخر به بن بست رسیده و تازه به شرایط فعلی و کنونی می رسیم!!.چرا که با تکیه به آیات عدیده موجود در قرآن در خصوص فراموشکار بودن نوع انسان و راحت طلب بودن انسانها و ظلوم و جهول بودن او پس از مدتی راه و روش این امامان نیز دستخوش تغییراتی می گردید {همانطور که در خصوص بانی و بنیان گذار شرع اسلام این اتفاق افتاد بطوریکه هریک از مذاهب به چندین فرقه تقسیم شدند از شیعه4 امامی-7 امامی -12 امامی و... گرفته تا سنی حنبلی- شافعی و...)} .و پس از گذشت سالیان دراز چون هر مکتب و دین دیگر تحریفات و تغییراتی در دین اسلام پدیدار می شد. و اصولاً هیچ تعهد و تضمینی در خصوص وفادار ماندن جامعه پس از گذشت سالیان دراز به راه و روشی آن بزرگواران وجود ندارد و اصولاً پذیرفتنی و خردمندانه نیست!
خلاصه و نتیجه این مبحث این است که چه علی و اولادش به خلافت و امامت می رسیدند چه مطابق اتفاقات تاریخی این موضوع پیش می رفت نهایتاً تغییر آنچنانی در سرنوشت جامعه اسلامی بوجود نمی آمد جان کلام ضعف ساختاری در اندیشه های دینی وجود دارد و مسئله اصلی این نیست که چه کسی این احکام را اجرا می کند بلکه گره اصلی خود این احکام و قوانین است!کما اینکه در زمان کنونی تجربه اداره حکومت و مملکت را بر اساس اعتقادات اسلامی و بخصوص تشیع را نظاره گر هستیم و می بینیم که اصولاً دین و مذهب توانایی پاسخگویی به نیازهای فعلی انسان را ندارد و تنها راهی که امتحان خود را پس داده و جوامع متمدن و پیشرفته را بوجود آورده دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم است نه حکومت خدا بر مردم!البته این بدین معنی نیست که این شیوه اداره جامعه خالی از اشکال است.اما تنها شیوه ای که تاکنون به ذهن بشر رسیده و بکار گرفته شده و نتیجه بخش بوده این روش است.و در آینده ممکن است نظریه یا روش بهتر و جامعتری نیز کشف گردد. دقیقاً چون نیازهای جوامع انسانی مدام در حال تغییر است بازنگری در شیوه اداره جامعه نیز خردمندانه و منطقی است.و در دموکراسی نظام و قاعده ای برای ایجاد این تغییرات در قوانین لحاظ گردیده است در حالیکه الگوی ارائه شده از جانب ادیان و مذاهب فاقد این مقدار انعطاف لازم و ضروری برای ایجاد تغییرات اساسی و بنیادی می باشد و در عوض دارای احکام وقوانین دائمی و لا تغییر است که پس از مدتی جامعه را به رکود کشانده و در بهترین حالت مجبور به ارتجاع و بازگشت به زمان گذشته می کند.کاری که در جامعه کنونی ایران به روشنی میتوان آن را نظاره کرد!در حالیکه زمان تغییر کرده و به فراخور آن نیازهای انسان نیز دچار تغییر گشته و در نتیجه به قوانین و مقررات جدیدی احتیاج دارد.و هیچ قلب تنگ و جزم اندیشی برای همیشه ماندگار نیست

۱ نظر:

  1. سلام عزیز
    خداوندمتعال وبه تبع آن پیامبراکرم، امام علی را به امامت برگزید و بدینوسیله برتری و صلاحیت ایشان برای راهبری جامعه بشری مورد تایید قرار گرفت اما مردم در انتخاب رئیس جامعه خود میتوانند آزادانه عمل نمایند. واین آزادی را خدا به آنها داده است. اگر مردم نماینده برگزیده خدا را به رهبری انتخاب نکنند. دلیل بر عجز خدا یا ناآگاهی یا عدم علم خدا نیست. این اختیاریست که خدا به بشر داده است.

    مطالعه کن وبه عقل سلیم وقلب پاک رجوع کن، اگر یافته های جدیدت به بطلان اندیشه های کهنه حکم داد اندیشه جدید را سرکوب نکن!
    دلشاد باشید و آزاد بیاندیشید.

    پاسخحذف